شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)
شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)

هر دم از این باغ....

عجب روزی بود امروز! 

صبح به علت کاری بانکی دیرتر به اداره رسیدم . فقط سه ربع دیرتر. اما در عرض همان سه ربع اتفاقات جالبی افتاده بود و هنوز جریان داشت . خبری داغ داغ از قوانین تازه ادارۀ اسناد. همکاران بسیار خندان و شادان خبر را برایم گفتند. قبل از اینکه لباس کار بپوشم و روی صندلی ام جا به جا شوم . خبر این بود : از امروز بعد از ساعت 30/8 به ازای هر 5 دقیقه دیر کرد یک ساعت کم می شود! کمی طول کشید تا بفهمم یعنی چه؟ همکاران برایم توضیح دادند :  الان که اومدی یعنی ساعت

12 اومدی! همکار دیگری هم مثل من دیر آمده بود و غرغر می کرد هر دو ما جزو معدود کسانی هستیم که دیر می آییم بر خلاف بقیه که تصادفا آنروز همه زود آمده بودند. خوب چه باید می گفتم . ساعت 12 کلاس داشتم و باید می رفتم چیز جالبی بود ساعت ورود و خروج یکی می شد. اما خوب روسا لطف کردند و گفتند قانون از فردا اجرا می شود . به هر حال بحث تا بعد از ظهر که من رفتم سر کلاس و برگشتم هنوز داغ بود به خاطر اینکه همکار محترمی تازه ساعت 3 بعد از ظهر آمده بود سر کار و شده بود سوژه . چون اگر قرار بود قانون درباره اش اجرا شود باید تا چند روز آینده مجانی کار کند و چیزی هم دستی بدهد. قشنگی قضیه در این است که اداره محترم اسناد در این چند ماه نه حقوق ها را سر وقت می دهد (گاهی دو سه ماه یکبار ) و نه  امکاناتی برای کارمندانش فراهم می کند . نه بیمه نه قرار داد و نه رعایت اصول ایمنی. هر روز هم تهدید می کند که آمار پایین است و باید بیشتر بنویسید وگرنه از حقوقتان کسر می شود. این قضیه مرا به یاد قسمتی از رمان سال های ابری انداخت: صاحبخانه ای که برای بیرون کردن مستاجرینش کارهای عجیب و غریب می کرد مثلا یکروز پرنده مرده می انداخت در اطاقشان و روز دیگر بامبولی دیگر در میاورد تا آنها خسته شوند و بروند . لابد اداره اسناد هم دلش نمی خواهد همکاران پروژه ای را به طور مستقیم بیرون کند متوسل به این ادا و اطوارها می شود. البته بر و بچه های پروژه هم ککشان نمی گزد نه پرونده اضافه می نویسند و نه به سر وقت آمدن اهمیت می دهند چون از این بازی ها زیاد خورده اند.قسمت جالب تر ماجرا اینکه با اینهمه مشکلات و کم کاری مسئولان این اداره،نمی دانیم به کجا باید شکایت کنیم آخر ناسلامتی اینجا خودش خانه قانون است !

سوژه قانون تازه که کم رنگ شد ، موضوع دیگری جلب توجه کرد . پرونده «قتل دو کودک یک و سه ساله» توسط پدرشان. از این پرونده و بدتر از اینها فراوان داشته و داریم . عادت کرده ایم . ناراحت نمی شویم اما اولین بار بود که عکس دو کودک کشته شده را هم همراه با آلت قتاله (تیغ موکت بر)لای پرونده دیدیم . دو بچه خو ن آلود که گردنشان با تیغ بریده شده بود و معصومانه کنار هم خوابیده بودند . از محتوای پرونده چنین بر می آمد که قاتل دچار بیماری روانی و افسردگی شدید بوده و قتل علت دیگری نداشته است. پدر قاتل تنها به 6 سال حبس محکوم شده بود . مثل همه پرونده های اینچنینی . روزی نیست که پرونده های جنایت عجیب و غریب که مو بر تن آدم سیخ می کند نخوانیم و ننویسیم و از محکومیت های عجیب تر تعجب نکنیم جرم های بسیار بزرگ مجازاتی اندک در پی دارد که بسیاری از مواقع عفو ملوکانه هم شامل حال متهم شده و آن مقدار مجازات را هم تحمل نکرده است . چیزهای عجیبی در این چند ماهه دیده ایم که برای هر کدام می شود کتابی نوشت. اگر خودمان را به بی خیالی نزنیم و با مسخر ه بازی اوقاتمان را به خنده و شوخی نگذرانیم معلوم نیست که دچار ضعف اعصاب و افسردگی نشویم . اینهم از وضع حقوق و مزایای فراوانمان !

نظرات 2 + ارسال نظر
reza.i چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ق.ظ http://www.darya90.blogsky.com

عجب قانون سختیه البته برا بعضی از کارمندا لازمه تا دیگه دیر نیان.پس شما خیلی مواظب باشید دیر نرید چون اینجوری کلی مجانی برید.

یعقوبی سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ http://hyaghoobi.blogfa.com

سلام مریم خانم فعال

خداقوت

خوب هستید؟



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد