شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)
شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)

دردهای مشترک

دلم گرفته بود رمانی را برداشتم و شروع به خواندن کردم . دلم بیشتر گرفت درباره سه چهار نفر آدم بود که همه از زندگی ناراضی بودند . مردی که نامزدش را رها کرده بود تا تنها باشد نامزدش زن مردی دیگر شده بود و خوشبخت نبود . همه آدم های رمان با خودشان و اطرافشان درگیری داشتند همشانی زیادی بین خودم و زن داستان احساس

کردم دلم بیشتر گرفت . ما هیچکدام نمی دانیم از زندگی چه می خواهیم . زمانی خود را خوشبخت می دانیم و به دنبال اهدافی روانیم بعضی را پیدا نمی کنیم و بعضی را به کلی از دست می دهیم . آخرسر می مانیم سرگردان . آیا خوشبختیم ؟ به آنچه می خواستیم رسیدیم ؟و می بینیم که نه .آنچه خوشبختی می پنداشتیم عادت هایی بود که احاطه مان کرده بود گمان می کردیم از زندگی همین را می خواهیم . بدون اینکه خود واقعی مان را نشان داده باشیم . همه ما برای دیگران زندگی کرده ایم و می کنیم اگر بخواهیم لحظه ای به خودمان فکر کنیم نظام عالم به هم می ریزد . زن باشی و بخواهی به خودت فکر کنی ؟گناهی کبیره است که هیچ آب توبه ای پاکش نمی کند . زن بودن با تفکرات ما با نحوه تربیت ما یعنی سرسپردگی ،یعنی بی آرزویی ، سکوت ،تسلیم ،سر انجام دلمردگی افسردگی و گاه عصیان . آنچه در این کتاب تازه با آن روبرو شدم چیز تازه ای نبود.تجربه های خودم بود از زندگی . این بود که دلم بیشترگرفت . کاش نخوانده بودم این کتاب را که گزارش دردی مشترک است برای تمام آدم هایی که فقط یک بار زندگی می کنند نه بیشتر .

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

چند شب پیش یک رمان و گرفتم دستم که بخونم
دیوانه شدم چون نویسنده دیوانه وار چرت می گفت

رمان های این دوره بیشتر چرت و پرت است تا رمان. حرفهای دیوانگان گاهی بیشتر از نوشته های برخی نویسندگان کنونی مفهوم دارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد