شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)
شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)

درد مشترک(داستان)

یه دفه هوس کرده م خیاطی کنم. البته همچین هوسی هم نیست. یه جورایی مجبورم که خیاطی کنم . آخه گفتن که عروسی داریم. نمی دونم این ملت بیکارن هر روزی عروسی می کنن؟ یکی نیس به اینا بگه 

این چه کاریه یه روز عروسی یه روز طلاق. حالا این کارا دیگه دادار دودور نداره مث آدم برید سر خونه زندگیتون. به ما چه.

خلاصه اینکه ما مجبوریم بریم عروسی. مجبوریم لباس نو بپوشیم و خیلی کارای دیگه که دست خودمون نیس انجام بدیم.

آخرین باری که خیاطی کردم درست سه سال پیش بود. اون موقع هم عروسی داشتیم. یادمه که از اول تا آخرش فحش دادم. هم به خودم هم به هر چی پارچه و نخ و سوزن و چرخ خیاطی و ازهمه مهمتر هر چی عروسیه!اما عوضش لباس خوبی دوختم که خستگی ام در رفت.

حالا یه جورایی ذوق دارم دلم میخواد دوباره خیاطی کنم یادم نیس سه سال پیس برا چی فحش دادم . خیاطی که کار قشنگیه ، فحش دادن نداره مخصوصا وقتی لباستو می پوشی و از دس پخت خودت حظ می کنی.

حالا اول باید ببینم پارچه چی دارم. هیچی پیدا نمی کنم چز یه پارچه حریر خامه- پولک دوزی شیری رنگ که فقط هشتاد سانته! با عرضی محدود! هدیه روز تولدمه. می دونم که اگه اینو ببرم بدم خیاط با اردنگی بیرونم می کنه و چند تا فحش هم نثار روح امواتم. آخه با این پارچه مگه میشه لباس دوخت!اما من می دوزم من استاد دوخت پارچه های کم عرض و کم ارتفاعم .

ولی پارچه یه این نازکی آستر هم میخواد. خوب حالا فعلا اینو ببرم تا بعد. برای آستری یه فکری می کنم. اندازه هامو می گیرم. پارچه رو میندازم رو زمین و می برم. چیزی نیست که برش بخواد. نه آستین داره نه یقه! یه کیسه صاف که فقط بعضی قسمتاش لاغر تره و بعضی چاق تر. حالا موقع دوختنه. چرخ خیاطی آماده اس. شروع می کنم. اولین فشار روی پدال، یک چیزایی رو یادم میاره. این چرخه درست کار نمی کنه! اینقدر شل میدوزه که صد رحمت به کوک شل! پارچه رو از زیر چرخ در میارم یه تیکه پارچه بی مصرف میذارم زیر چرخ و بعد از تنظیم دوباره می دوزم . نه درست بشو نیست . چند بار پیچ هارو شل و سفت می کنم . بهتر شد. پارچه رو می گذارم زیر چرخ و می دوزم. دو سانت ندوخته صدای تقّی میاد. بعله، سوزن شکسته. یواش یواش داره دلیل فحش های سه سال پیش یادم میاد. حال فحش دادن هم ندارم دیگه. سوزن رو عوض می کنم و از نو شروع می کنم. درز اول تموم میشه. به دوخت نگا می کنم. نه اینجور دوختن به درد نمی خوره . باز پیچ ها رو شل و سفت می کنم و دوباره همان درز را می گذارم زیر چرخ. با اولین فشار بر پدال نخ پاره می شود. کم کم دارم عصبانی می شوم و بعضی فحش ها یادم میاد. دو سه ساعتی همینطوری ور می رم. تا اینکه از خیر چرخ می گذرم و به خودم میگم. خوب با دست میدوزم . مگه قدیمیا چه جوری لباس میدوختن؟ سوزن رو نخ می کنم و شروع می کنم به دوختن . همه درزها رو می دوزم. تموم شد به همین سادگی. لباس رو تنم می کنم . نه زیپ داره نه دکمه. یعنی پشتش بازه. برعکس می پوشمش اندازه اس کمی گشاده . همانطوری توی تنم بهش سوزن می زنم جای ساسونارو معلوم می کنم. اما این لباس بدون آستر نمیشه که. حالا کی میخواد بره آستری بخره و کی میخواد آستری رو بدوزه به این. میدونم که حوصله ندارم. تازه یه تیکه پارچه هم برا آستینش لازمه، من که لباس این شکلی نمی پوشم!

لباس نیمه کاره رو تا می کنم و می برم می گذارم پیش چن تا پارچه قبلی که از سه سال پیش تا حالا بریده م و حوصله نکرده م بدوزم.

باید یه سراغی از بقیه بگیرم ببینم پارچه هایی که بریده بودن دوختن یا نه. به محض اینکه می گم من میخوام برم لباس بخرم، همه شون یک صدا میگن، بیا با هم بریم ما هم لباس ندوختیم!


نظرات 2 + ارسال نظر
آرش چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ق.ظ

آفرین بر بانوی هنرمند.. ولی چرا اینقدر بی حوصله؟

با این اوضاع احوال حوصله برای ادم نمیمونه همین که زنده ایم جای تعجبه!

شراره . ن سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ب.ظ

من با یک پارچه خیلی قشنگ که به خاطر زیباییش خریده بودم و هیچکدوم از نزدیکانم حاضر به دوختنش نبودن(چون جنسش خیلی لیز و کمی کشی بود و میگفتن که اصلا دوختنش کار ساده ای نیست) خیاطی رو یاد گرفتم و واقعا بدون اقرار میگم که شاهکاری خلق کردم. حتی برش زدن پارچه رو بلد نبودم ولی با کمک یه کتاب آموزشی(از کتابخونه) و باطرح ترکیبی خودم و به عشق به ثمر نشستن اون پارچه لباسی دوختم که همه فکر می کردن از پاساژهای معروف تهران خریدمش! و مثل شما تماما با دست و بدون چرخ خیاطی دوختمش.
پس: یا یک کمی دیگه حوصله بخرج بدین و دوختنو از سر بگیرین یا دیگه قرارتونو با دوستان برای خرید لباس بذارین!! عروسیه دیگه!!

خیاطی اعصاب و حوصله و انگیزه میخواد که من چند سالیه این سه گزینه رو ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد