شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)
شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)

دردهای مشترک

دلم گرفته بود رمانی را برداشتم و شروع به خواندن کردم . دلم بیشتر گرفت درباره سه چهار نفر آدم بود که همه از زندگی ناراضی بودند . مردی که نامزدش را رها کرده بود تا تنها باشد نامزدش زن مردی دیگر شده بود و خوشبخت نبود . همه آدم های رمان با خودشان و اطرافشان درگیری داشتند همشانی زیادی بین خودم و زن داستان احساس

ادامه مطلب ...

یکروز در مترو

30 فروردین ۸۹  متروی کرج

هوا سرد نیست اما آفتاب هنوز در نیامده . خنکی دم صبح ملال آور است . جمعیت در ایستگاه مترو کپه کپه منتظر ایستاده . ساعت 38/6 دقیقه متروی سریع به مقصد صادقیه وارد ایستگاه می شود . در که باز می شود جمعیت هجوم می برد صدای جیغ ،نفرین ،فریاد ،خنده ،همه در هم می آمیزد با ضربه ای محکم به

ادامه مطلب ...

شهر گربه ها

شهرگربه ها نام کتابی تصویری است به طول چهارمتر که شامل تصاویری است بسیار زیبا برای کودکان پیش دبستانی. کودکان می توانند از روی تصاویر داستان را تعریف کنند. در پشت صفحات کتاب همین تصاویر به صورت بی رنگ چاپ شده که توسط کودکان رنگامیزی می شود.

 این کتاب که فضایی بسیار شاد از شهری کامل را نشان می دهد توسط نشر دیبایه به چاپ  

   

 رسیده و در نمایشگاه کتاب اردیبهشت 90 عرضه شده است.    

 

پارک.jpgدریاچه.jpgکافی نت.jpg

    

نماز شکر

شکر خدا که هر چه  طلب کردم از خدا  

                          بر منتهای همت خود کامران شدم

نازک الملائکه شاعره عراقی

نازک‌الملائکه، شاعره عراقی حیات شعری خود را با شعر بلند «مرگ و انسان» آغاز کرد. شعری که کوشید در آن صورت شعری محتوم بودن رویارویی انسان با مرگ را به تصویر بکشد و اکنون خود را با همان مسئله «مرگ و انسان» روبه‌روست. نازک الملائکه در خانواده فرهیخته و ادیب شیعی در سال م 1923/ 1341 ق در عراق به دنیا آمد. پدرش به شعر و کتاب ماه ادبیات ش 3- علی علیمحمدی

ادامه مطلب ...

خنده می گیرد مرا

اشرف الدین گیلانی شاعر معروف دوره مشروطه ، در طنز پرداری دست بلندی دارد. گر چه برخی می گویند اشعار وی تاریخ مصرفش گذشته و فقط برای همان زمان سروده شده ،اما به گمان من چنین نیست هر یک از اشعار وی را می توان با برهه های مختلف تاریخ ایران تطبیق داد چنانکه بسیاری از اشعار این شاعر ملی در این زمان به

ادامه مطلب ...

پت نامی یزدان

متونی که به زبان پهلوی نگاشته شده اند در میان پارسی زبانان به کلی بیگانه اند. به دلیل مشکلاتی که برای یادگیری این زبان وجود دارد و همچنین عدم احساس نیاز به یادگیری آن بسیار طبیعی است که مردم ایران نامی از زبان کهن خود نشنیده باشند و یا ندانند که پیش از اسلام خط و زبانی غیر از خط و زبان فعلی داشته اند حتی

ادامه مطلب ...

عشق چیست wath is love

    بخشی از رمان ویکتوریا نوشته کنوت هامسون    

عشق چیست؟ نسیمی که در میان گلها می وزد ؟...آه ! نه، تابندگی طلایی رنگی که خون را در می نوردد. عشق نوایی گرم و شیطانی است که حتی دل سالخوردگان را به تپش در می آورد . عشق چون گل مینایی است که با رسیدن شب کاملا گشوده می شود و شقایقی است که دمی آن را فرو می بندد و کمترین تماس سبب نابودی اش می شود .

عشق چنین است .

مردی را نرم می کند ، او را دوباره بر سر پا می دارد تا بار دیگر خانه خرابش کند ؛ امروز مرا دوست دارد ،فردا تو را و شب بعد شاید دیگری را ،ناپایداری اش چنین است ، اما می تواند چون مهری ناشکستنی نیز پایدار بماند چون شعله ای مداوم تا لحظه نهایت بسوزاند زیرا بسیار جاودانه است . به راستی عشق چگونه است ؟

آه! عشق شبی تابستانی است که آسمانی پرستاره و زمینی عطر آگین دارد ولی از چه رو سبب می شود که جوان راه های پنهانی را در پیش گیرد و از چه رو مرد پیر را بر آن می دارد که در اتاق خود در کنج انزوا قد برافرازد؟ آه!عشق قلب انسانها را به قارچ زاری ، به باغی پر بار و گستاخ بدل می کند که در آن قارچ های مرموز بی شرم می روید .

آیا به همین دلیل نیست که راهب شب هنگام آهسته از باغ های در بسته می لغزد و به پنجره های زنان خفته چشم می چسباند؟ آیا عشق نیست که زنان تارک دنیا را در دنیای جنون غوطه ور می کند و عقل از شاهزاده خانم ها می رباید؟ عشق است که سر شاه را چنان خم می کند که موهایش گرد و غبار را بروبد و او در همان حال که کلمات بی شرمانه زمزمه می کند می خندد و زبان درازی می کند .

عشق چنین است.

نه، نه، عشق دیگری هم هست که در دنیا نظیری به خود نمی شناسد . این عشق در یک شب بهاری زمانی که تازه جوانی دو چشم، آری دو چشم ،دیده است بر زمین ظاهر شده .

تازه جوان به این دو دیده که به چشمان او خیره شده اند نگاه دوخته است لبانی را بوسیده است و دو اشعه متقاطع در دلش به خورشیدی درخشان و رو به سوی ستارگان بدل شده است . تازه جوان در میان دو بازو افتاده است و در سراسر دنیا دیگر چیزی نشنیده است .

عشق نخستین سخن خداوند است . نخستین فکری است که از سرش گذشته است . هنگامیکه گفته :"روشنایی باشد "عشق زاده شده است و هر چه که او آفریده بسیار خوب بوده است و او نخواسته چیزی را تغییر دهد و عشق منشأ جهان و ارباب دنیا بوده است .

آری تمام راه ها سرشار از گل و خون هستند ، گل و خون.