مرگ می آید
سال هاست که می آید
می آید و می رود
گاه ایستاده در برابرم
هر روز، هر لحظه
با قامتی بلند و عزمی استوار
برایش دست تکان می دهم
من اینجایم
لبخند می زند
مرا دیده است
اشتیاق سفر را از چشمانم می خواند
و کوله بار بسته ام را می شناسد
می شنوم: فردا
وعده بیهوده ای است می دانم
فردا هیچوقت نمی آید
کدام فردا؟
فردای سال های دور
فردای فرداهاست
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
اشرف الدین گیلانی شاعر معروف دوره مشروطه ، در طنز پرداری دست بلندی دارد. گر چه برخی می گویند اشعار وی تاریخ مصرفش گذشته و فقط برای همان زمان سروده شده ،اما به گمان من چنین نیست هر یک از اشعار وی را می توان با برهه های مختلف تاریخ ایران تطبیق داد چنانکه بسیاری از اشعار این شاعر ملی در این زمان به
ادامه مطلب ...