شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)
شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)

ماجرای من و حافظ و قبولی دکترا


در تمام دیوان حافظ تنها یک غزل است که ابیاتش با ردیف «برود» تمام می شود:
از سر کوی تو هر کو بملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود
دو غزل هم هست که با ردیف «نرود»تمام می شود که یکی از آنها این است:
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
به فال چندان اعتقادی ندارم اما گاهی محض سرگرمی و از سر تفنن و گاه برای این که تقصیر انجام دادن یا ندادن کاری را گردن حافظ بیندازم فال می گیرم!
عجیب است که بارها طوری جوابم را داده که خودم مانده ام متحیر. آخرین بار برای رفتن به مکان های مصاحبه دکترا و انتخاب گزینه ها ، با حافظ مشورت کردم که «بروم» یا«نروم» برای یکی از مکانها همان غزلی آمد که تمامش «نرود»بود!پاسخ عجیبی بود، به همین دلیل برای رفتن به جای دیگری که دو دل بودم هم فالی گرفتم. این دیگر خیلی عجیب بود تنها غزلی که تماما «برود» بود آمد! به همین دلیل با وجود مشکلات فراوانی که برای رفتن به آن شهری که حافظ دستور داده بود پیش آمد، خودم را به آب و آتش زدم که حتما باید بروم و رفتم .بر خلاف شهرهای دیگر که اصلا از مصاحبه شان راضی نبودم و به علت تعداد زیاد متقاضی امکان قبولی نمی دادم، در آنجا، هم تعداد متقاضی کمتر بود هم آزمون کتبی و مصاحبه شفاهی خیلی مشکلی را به خوبی از سر گذراندم و برگشتم. امروز که از همان دانشگاه تماس گرفتند و قبولی ام را اعلام کردند، یاد حافظ افتادم. روانش شاد باد که لسان الغیب است واقعاً!