شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)
شوق رهایی

شوق رهایی

وبلاگ ادبی مریم غفاری جاهد(دکترای ادبیات فارسی)

گربه آدم نیست!

حیوانات کودکان طبیعتند و قابل ترحم.  در زندگی شهری کمتر حیوانی دور و بر خودمان می بینیم که اگر اینها هم نباشند دیگر زندگی بی معنی است . تعداد کمی پرنده و بیشتر گربه و گاهی سگها، تنها جانوران اهلی هستند که روزمره با آنها سر و کار داریم که با کمال تأسف باید بگویم تعدادشان از متکدیانی که در طول روز می بینیم بسیار کمتر است.

بسیاری از ما طوری تربیت شده ایم که حیوانات را به عنوان موجودی زنده و دارای حق قبول نداریم و گمان می کنیم دوری از حیوانات نشانه تمیزی  و با کلاسی و وقار است. سالهاست که در کتابخانه مجلس رفت و آمد دارم که حیات باغ مانندش مسکن کلاغ ها و چندتایی گربه است که کاری به آدمها ندارنداما به اقتضای حیوان بودن بوی خوراکی آنها را جذب می کند و گاهی دور و بر کسانی که مشغول خوردن چیزی هستند می روند. امروز دلم سوخت برای بچه گربه ای که دور و بر دختری که روی نیمکت نشسته بود و ساندویچ می خورد می گشت و او به جای این که لقمه ای هم به او بدهد، به طرفش لگد می انداخت و طفلک گویی گرسنه بود و من هم چیزی نداشتم که به دردش بخورد. دختر با ساندویچ نیمه کاره اش بلند شد و رفت ولی بچه گربه آمده بود روی نیمکت را بو می کشید بلکه ذره ای غذا  به جا مانده باشد. من هنوز در فکرم که یک لقمه غذا چقدر در سیری و گرسنگی یک آدم تاثیر دارد که حاضر نیست لقمه ای را نثار موجودی دیگر کند. حیوانات سرزمین ما از حیوانات دیگر بدبخت ترند به دلیل  این که از کودکی به بچه ها نیاموخته ایم همه موجودات حق حیات دارند ما حتی آدمهایی با اعتقاد متفاوت را فاقد حق حیات می دانیم چه رسد به حیوانات!!!!

شبیه هیچ کس نبود

پله ها را بالا می روم و می رسم پشت در ورودی آپارتمان. حفاظ در قفل است؛ همان طوری که خودم قفل کرده بودم. غیر از آن، یک قفل بزرگ هم زده ام رویش. درِ خود آپارتمان هم قفل است؛ ولی نمی دانم چرا حس می کنم کسی داخل خانه است! با تردید همه قفل ها را باز میکنم. در را با احتیاط باز می کنم. اول خوب توی خانه را تا جایی که می شود، نگاه می کنم. حفاظ آهنی را روی خودم قفل میکنم و  

ادامه مطلب ...