گربه
گربه حیوان قشنگی است . گربه حیوان بلایی است . گربه حیوان باهوشی است از همه مهمتر اینکه گربه حیوان بازیگوشی است . شاید بازیگوش ترین حیوان. او همه چیز را اسباب بازی می بیند. از در و دیوار بالا می رود همه چیز را پرت می کند قل می دهد اویزان می شود خلاصه از هیچ چیز نمی گذرد حتی خرگوش  
 نازپروردۀ صاحبخانه را هم به شکل اسباب بازی می بیند. صاحبخانه ای که گربه را از زیر برف و سرمای کشنده نجات داده حالا باید نگران خرگوش مظلومی باشد که از چشم گربه عروسکی بیش نیست. هی می رود و می آید یک مشت می کوبد توی سر خرگوش! بعد که می بیند صاحبخانه عصبانی شده یواشکی به خرگوش نزدیک می شود ، دست می اندازد گردنش و او را می بوسد و همینکه حواس صاحبخانه ظاهرا پرت شد و خرگوش هم خیالش راحت شد که گربه کاری به او ندارد؛ چنان گازی از صورتش می گیرد که برق از چشمان آن بیچاره می پرد!بعد هم که صاحبخانه گربه را بغل می کند تا یادش بدهد باید مهربان باشد، او با دهان بسته صدایی مثل هلی کوپتر از خودش در میاورد و هی خودش را به او می چسباند تا ناخنها و دندان هایش قشنگ فرو برود توی گوشت تن آن بیچاره! گربه بی چشم و روست.کاری نمی شود کرد صاحبخانه قصد دارد او را به مردی که گربه نگه می دارد بسپارد؛ اما او هم میگوید گربه های این منطقه وحشی اند به درد من نمی خورند. چاره ای جز این نمی ماند که به محض گرم شدن هوا گربه به جای اصلی اش که خیابان است برگردد و او هم چنان ذوق زده می شود که بدون خداحافظی از بغل نجات دهنده اش درمی رود و شروع می کند به دویدن در خیابان! اصلا کی گفته جای گربه توی خانه است آن هم گربۀخیابانی!