من
چرا اینقدر بی احتیاطم،اگر سر سالم به گور ببرم خیلی هنر است. امروز کار
قشنگی کردم.همانطور که نشسته بودم سر کار و مشغول حساب و کتاب بودم یکدفعه
یک چیزی گفت "تقّ" و بوی سوختگی بلند شد و گویا برق اتاق هم قطع شد . خیلی
تعجب نکردم دو سه روز پیش هم بدون اینکه چیزی بگوید "تقّ" برق قطع شد و
بوی سوختگی بلند شد چونکه من سر خوشانه کلید کولر را زده بودم و گویا
اتصالی داشت شاید هم سیمش جایی گیر داشت و نمی دانستم
. امروز هم که سخت مشغول رسیدگی به امور مهمه بودم دلم نمی خواست پی جو
شوم که چرا و چه چیزی گفته "تقّ" و اصلا بوی سوختگی از کجاست؛ اما کنجکاوی
امان نداد دفتر و دستک را گذاشتم کنار که ببینم این صدا و بو از کجاست. چیز
مهمی نبود گویا پایۀ فلزی صندلی را گذاشته بودم روی سیم پنکه و بعد هم با
تمام وزنم نشسته بودم رویش!بندۀ خدا سیم بیچاره کم کم ساییده شده بود و
رسیده بود به سیم لخت و این فاجعه روی داده بود و چنان عظیم بود که زمین هم
سوخته و سیاه شده بود! خدا آخر و عاقبتم را به خیر کند.
|