کارهای زیبای من!

من چرا اینقدر بی احتیاطم،اگر سر سالم به گور ببرم خیلی هنر است. امروز کار قشنگی کردم.همانطور که نشسته بودم سر کار و مشغول حساب و کتاب بودم یکدفعه یک چیزی گفت "تقّ" و بوی سوختگی بلند شد  


 و گویا برق اتاق هم قطع شد . خیلی تعجب نکردم دو سه روز پیش هم بدون اینکه چیزی بگوید "تقّ" برق قطع شد و بوی سوختگی بلند شد چونکه من سر خوشانه کلید کولر را زده بودم و گویا اتصالی داشت شاید هم سیمش جایی گیر داشت و نمی دانستم . امروز هم که سخت مشغول رسیدگی به امور مهمه بودم دلم نمی خواست پی جو شوم که چرا و چه چیزی گفته "تقّ" و اصلا بوی سوختگی از کجاست؛ اما کنجکاوی امان نداد دفتر و دستک را گذاشتم کنار که ببینم این صدا و بو از کجاست. چیز مهمی نبود گویا پایۀ فلزی صندلی را گذاشته بودم روی سیم پنکه و بعد هم با تمام وزنم نشسته بودم رویش!بندۀ خدا سیم بیچاره کم کم ساییده شده بود و رسیده بود به سیم لخت و این فاجعه روی داده بود و چنان عظیم بود که زمین هم سوخته و سیاه شده بود! خدا آخر و عاقبتم را به خیر کند.